شاعر، مترجم ، نویسنده و عضو کانون نویسنده گان ایران، محمد علی سپانلو، ساعتی پیش درگذشت.
محمد علی سپانلو در سال ١٣١٩در تهران دیده به جهان گشود . وی فارغ التحصیل دانش کده ی حقوق دانش گاه تهران است . سپانلو از جمله شاعران معاصر است که به زبانی مستقل و مشخص در شعر دست یافته است . عصیان های روحی ی شاعر ، خصیص زبان ویژه و مستقل اوست . سپانلو در اشعارش بیش از حد به کلمات دشوار عربی و سیر در زوایای مبهم و مصراع های طولانی و پیچیده می پردازد تا دردهای انسان و جامعه و تمدن صنعتی امروز را بازگوید . اشعار سپانلو در قالب نو و سپید است . سپانلو در سرایش منظومه توانایی قابل بحثی دارد . ترکیب واژه های عربی و فارسی در کنار هم قرار دادن واژه های امروزی و روزگار گذشته و این که همه چیز را باید از دیدگاه تاریخی دید از مشخصه های شعر سپانلو است . شعر سپانلو عمدتا شعر فرم و پرداختن به جلوه های صوری کلام است . او در این راه در زمینه های گوناگون دست به تجربه زده است . از ویژگی های دیگر شعر سپانلو تلفیق فضاهای زنده گی ی قدیمی با زنده گی ی امروزی است که در نهایت شاعر میخواهد با این کار تصاویری از تمدن و دنیای صنعت به دست بیاورد . محمد علی سپانلو با زبانی مستقل و مشخص و ترکیبی از تاریخ ، افسانه و سیاست ، نوعی شعر اجتماعی خاص را با بیان کردن دردهای انسان امروزی محصور در دنیای تکنولوژی آفریده است .
روانش شاد.
زنی به هیأت دوشیزه های دربار است
که چشم روشنِ او قهوه های قاجار است
مرا کشیده به صدسال پیش و میگوید:
برای شاعرِ مشروطه، عاشقی عار است
مرا کشانده به شیراز دورهی سعدی
خجالتم بدهد؛ بهتر از تو بسیار است
دو چشم عطری او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقهی موی طلایی اش دار است
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر!
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
زنی که در شبِ مسعودیِ نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است
زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستون دلش، بیستونِ انکار است
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «قم» برسد کار ملک «ری» زار است
اگر به «ری» برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمرهی چله نشین به می برسد...
مهدی فرجی
ازدواج اجباری
شبی بهانه ی من شو برای بیداری
نگو! دوباره برایم بهانه ای داری
تمام فکر منی و نیامدی حتی
به شب نشینی این خوابهای افکاری
خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است
هنوز با همه ی روز های تکراری
مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد
کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری!
چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو
شبیه مرگ و یا ازدواج اجباری!
نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟!
چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟
و حرف آخر من این که تا ابد ممنون.
برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری...
زهرا هاشمی