قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهروز آورزمان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

معدن خسته ز دیواره فرو می ریزد

شک ندارم دل بیچاره فرو می ریزد


تو زنی ترجمه اشک پی اشک ولی

مرد از درد به یکباره فرو می ریزد


میل تو سر به فلک می زد و می دانستم

خواهش سرکش فواره فرو می ریزد


عشق چون لانه بی پیکره قمری هاست

باد می آید و همواره فرو می ریزد


بخت من تکه زغالی ست در آتشگردان

گر نباشد دمی آواره فرو می ریزد


خواب دیدم جسدم بر سر دستان تو بود

ابر می بارد و ... کفاره فرو می ریزد


بهروز آورزمان

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

بهروز آورزمان

برنمی آید شال از پس این موهایت

آبشاری که رسیده است به بازوهایت


کس ندیدم که در این شهر پریشان تو نیست

شهر بی تاب شد از لختی گیسوهایت


در کمین بودم دستی به کمانت نبری

از بد حادثه برداشتی ابروهایت


طرحها ریخته ای در سر تندیسگران

هر زمانی که زدی دست به پهلوهایت


باد واکرده گریبانت و انداخته است

شوق پرواز به بال و پر آن قوهایت.


باغ پیراهن تو عشرت زنبوران است

همه حیرت زده دور و بر کندوهایت


آه کوتاه بیا پیرهنت کوتاه است

لااقل کاش بیاید سر زانوهایت


چادرت کو دختر شرم جنوبیت کجاست؟

غیرتم کشت بپوشان بر و بازوهایت؟


هرکجا می گذرم صحبت دریای شماست

ای بمیرند الهی همه جاشوهایت


بندر لنگه و یک جفت طلسم چشمت

کاش باطل بشود شیوه ی جادوهایت !

 

 

بهروز آورزمان

  • روح اله نظرنژاد