قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعید حیدری ساوجی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مادرم از اهالی اندوه ، پدرم از حوالی درد است

مادرم فکر میکند زن نیست ، پدرم فکر میکند مرد است


چشمهایم به مادرم رفته ، همه جا را سیاه می بیند

صورتم کاردستی پدر است ، من چرا رنگ صورتم زرد است


مادرم بارها مرا عق زد ، توی یک سطل آشغال کثیف

پدر عاشقم نمی دانست ، پدرم را خودش در آورده ست


درد در مهره مهره ی کمرم ـ تختخواب قراضه ی پدرم 

که مرا باخت قبل آمدنم ، روی تختی که تخته ی نرد است


من نمی خواستم بزرگ شوم ، که گرفتار چند گرگ شوم

مرد بودن چه درهایی داشت ، مرد بودن چقدر نامرد است


امر کردند بندگی بکنیم ، صبح تا شب دوندگی بکنیم

یادمان رفت زندگی بکنیم ، زندگی هم خودش مرا ......ه است


فکرکردم خودی نشان دادم ، حس و حالی به دیگران دادم

دست و پای مرا تکان میداد. دستهایی که پشت آن پرده ست


 رفته بودم به ایستگاه قطار ، گله ای از گوزن ها در من

رام و بی اختیار برگشتم ، دشنه ای خیس خون خود در دست 


بازکن کوچه سرد و تاریک است ، من برایت چراغ آوردم

بازکن کوچه جای امنی نیست ، پر سگ توله های ولگرد است 


 باز شد در ، به خانه برگشتم ، نعش گندیده ای به من میگفت

در تابوت را ببند رفیق، آه بیرون هوا عجب سرد است


سعید حیدری ساوجی

  • روح اله نظرنژاد