قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روح اله نظرنژاد

امشب این باران مبر، دل با خودت گیلان مبر

یا دلت گیلان مبر، یا امشب این باران مبر

سمت لاهیجان مبر این چای خوش عطر حضور

قوری طرح قجر تا سمت لاهیجان مبر

تایباد ار باد می آید مپرس از زعفران

می وزم تا تای باد این زیره را کرمان مبر

چند شب نامه نوشتم از دو چشمت چند شب

من غلط گفتم تو این شبنامه تا تهران مبر

 ترکمن چای لبت کرده مرا از "ما " جدا

گر"دوشنبه" مال توست لطفی بکن " افغان"  مبر

مکر، می پیچد زشش سو، ازمیان کنگره

از میان کنگره عهد مرا لوزان مبر

یا به رفسنجان مبریا پسته لب خندان نما

پسته لب خندان نما، سربسته رفسنجان مبر

باد می نالد دوباره در کنار روسریت

"ساریه " گر میدهی برباد تا گرگان مبر

سمت تابستان مبر نارنج ها گل کرده اند

روی نارنج مرا تا سمت تابستان مبر

یا دلت گیلان مبر، یا امشب این باران مبر

امشب این باران مبر، دل با خودت گیلان مبر

   روح اله نظرنژاد

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

بی تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو

ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو

من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو

هر که و هر کس همه تو ، این همه تو ، آن همه تو

من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من

تخته تو و ورطه تو و ساحل و توفان همه تو

ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم

رمز میستان همه تو راز نیستان همه تو

شور تو ، آواز تویی ، بلخ تو ، شیراز تویی

جاذبه شعر تو و جوهر عرفان همه تو

همتی ای دوست ! که این دانه ز خود سر بکشد

ای همه خورشید تو و خاک تو ، باران همه تو

تا به کجایم بری ای جذبه ی خون ! ذوق جنون !

سلسله بر جان همه من ، سلسله جنبان همه تو


"حسین منزوی"

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

ای دلبر شیرین دهن ای دخترک لوس
ای چشم تو در لشگر مژگان شده محبوس

در پیچ و خم زلف شما گم شدم ای وای
این پیچش زلف است و یا جاده ی چالوس

تب کرده ام انگار دوباره بدنم را
آتش زده گرمای تنت حضرت ققنوس

سردرد شدم بس که از اندام تو گفتم
تجویز شد از روی لبت استامینوبوس!

من داغتر از داغ، همانطور که خورشید...
تو سردتر از یخ شده ای مثل اورانوس

کمتر سر من داد بزن اسقف اعظم
بس کن که دگر کر شدم از نغمه ی ناقوس

شرط پدرت بود مهندس شوم آخر....
ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس

شبهای من و خواب؟... عجب امر محالی
یک روز به دور از تو برایم شده کابوس

گفتی که به فکر سفری از دلم و من..
از شعر نوشتن شده ام بعد تو مأیوس

گفتم برو اما جگرم سوخت پس از تو
بعد از تو شده کار دلم ناله و افسوس..

ابوالفضل عصمت پرست
  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

سمیه قبادی


سمیه قبادی

تو مرد اجتماعی پیراهن آجری

من دختری خجالتی و سرد و چادری

من دختری خجالتی ام درحوالی ات

دارم کلافه میشوم از بیخیالی ات

ترسیده ام از اینهمه محبوب بودنت

با دختران دورو برم خوب بودنت

با من شبیه خواهر خود حرف می زنی

من خسته ام از اینهمه داداش ناتنی

با گیره ای که روسری ام را گرفته است

دنیا مسیر دلبری ام راگرفته است

با من قدم بزن کمی از این مسیر را

با خود ببر حواس من سربه زیر را

صعب العبور قله ی خودخواه زندگیم !

ای نام کوچکت غم دلخواه زندگیم !

این تکه ابر کوچک جامانده در هوات -

حالا حسودی اش شده حتی به دکمه هات

احوال من که با یقه ات خوب میشود

بازش نکن که باعث آشوب میشود

آن دکمه های مستبدت دشمنت شدند

آشوبهای کوچک پیراهنت شدند

تبعید میشوم به تو در شب نخوابی ام

با تو درست مثل زنی انقلابی ام

آرام در مقابل من ایستاده ای

بر هم زده ست نظم مرا اخم ساده ای

بیرحمی است با تو زنی همقدم شود

تا دختری خجالتی از جمع کم شود

باید که از حوالی قلبم بکاهمت

با حفظ حد فاصل شرعی بخواهمت

در من جهنمی ست که از سر به راهی است

دنیای من بدون تو یک حرف واهی است
.
.
  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

مادرم از اهالی اندوه ، پدرم از حوالی درد است

مادرم فکر میکند زن نیست ، پدرم فکر میکند مرد است


چشمهایم به مادرم رفته ، همه جا را سیاه می بیند

صورتم کاردستی پدر است ، من چرا رنگ صورتم زرد است


مادرم بارها مرا عق زد ، توی یک سطل آشغال کثیف

پدر عاشقم نمی دانست ، پدرم را خودش در آورده ست


درد در مهره مهره ی کمرم ـ تختخواب قراضه ی پدرم 

که مرا باخت قبل آمدنم ، روی تختی که تخته ی نرد است


من نمی خواستم بزرگ شوم ، که گرفتار چند گرگ شوم

مرد بودن چه درهایی داشت ، مرد بودن چقدر نامرد است


امر کردند بندگی بکنیم ، صبح تا شب دوندگی بکنیم

یادمان رفت زندگی بکنیم ، زندگی هم خودش مرا ......ه است


فکرکردم خودی نشان دادم ، حس و حالی به دیگران دادم

دست و پای مرا تکان میداد. دستهایی که پشت آن پرده ست


 رفته بودم به ایستگاه قطار ، گله ای از گوزن ها در من

رام و بی اختیار برگشتم ، دشنه ای خیس خون خود در دست 


بازکن کوچه سرد و تاریک است ، من برایت چراغ آوردم

بازکن کوچه جای امنی نیست ، پر سگ توله های ولگرد است 


 باز شد در ، به خانه برگشتم ، نعش گندیده ای به من میگفت

در تابوت را ببند رفیق، آه بیرون هوا عجب سرد است


سعید حیدری ساوجی

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

رسمی نباش پیش من ... اینجا اداره نیست

قلبم سند به نام تو خورده ، اجاره نیست


شاید گناه می شود این بوسه ها ولی

آنجا که عشق امر کند ، هیچ چاره نیست


عشق نهفته در دل " من دوست دارمت "


ما بین صد هزار نهاد و گزاره نیست


تا نور آسمان منی در کنار تو

یک ذره احتیاج به ماه و ستاره نیست


در چشم هات عشق نفس می کشد ولی

ابراز دوستی که به ایما اشاره نیست


با بوسه هات کار دلم را تمام کن ..


" در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست "


حانیه دری

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

نقد غزل امروز

 

نگاهی گذرا به جریان غزل جوان در دهه هفتاد
 

از غزل امروز تا غزل بی فردا
 

عباس تربن
 

غزل نو،  غزل فرم، غزل پست مدرن.... اینها عناوینی است که در سالهای اخیر بر سر زبان ها افتاده و به درست یا غلط، به دسته ای از غزل های موجود اطلاق شده است. غزل، قالبی که همچون دیگر قالب های کلاسیک همواره شائبه محدودیت و گریزناپذیری از چارچوبی از پیش مشخص و دست و پاگیر درباره اش وجود داشته، طی ده- پانزده سال اخیر در معرض نوآوری و جسارت شاعران معدودی قرار گرفته که با وجود مخالفت و جبهه گیری غزلسرایان نام آشنا، نهایتا موفق به پوست اندازی و یافتن چهره و هویتی متفاوت از قبل شده است. بی اینکه قصد ارزشگذاری داشته باشیم، باید قبول کنیم که غزل امروز دیگر غزل دهه۶۰ نیست. منشا این تغییر را شاید بتوان به اوایل دهه۷۰ مربوط دانست ،  زمانی که شاعرانی جوان سعی کردند مجددا دست به تعریف این قالب در شعرهایشان بزنند و از هنجارهای معمول آن زمان، عدول ورزیدند. از برجسته ترین این شاعران شاید بتوان به محمد سعید میرزایی اشاره کرد. شاعری که در سال 76 با چاپ مجموعه غزلی متفاوت درها برای بسته شدن آفریده شد موجی از تایید و مخالفت را در جامعه غزل برانگیخت. جز او نیز شاعرانی بودند که گام هایی در نو کردن غزل برداشته باشند اما این گام ها معمولا منحصر به تک شعرها یا چند شعر معدود بود. طبیعی است که با تولد نگاهی تازه به غزل، بسیاری از شاعران جوان به تقلید از شعرهای شاعران نوگرا، به سرودن در این قالب بپردازند. این تقلیدهای ناآگاهانه و محض، متاسفانه منجر به این شده که شاعران جوان بیشتر به هنرنمایی و هماوردطلبی در این قالب بپردازند و هیچ گاه دست به کشف خود، حرف ها و قوه خلاقشان نزنند. اینکه چه شعرها پس از شعرهای احمد شهدادی و حسن صادقی پناه، به سارای معروف افسانه سبلان تقدیم شد و چه بسیار شعرها که پس از شعر صدا زکالبد تن به در کشید مرا ی سید رضا محمدی سروده شد، از این دست تقلیدهای ناآگاهانه است. این مدگرایی را شاید بتوان از بزرگترین آفت های حرکت های تازه دانست. چرا که معمولا در حد تقلید صرف که درغزل به شکلی جدی با آن مواجه هستیم باقی می ماند و مخاطبان این قالب، تنها با طیف وسیعی از شعرهای شبیه هم مواجه می شوند که مدام مضامین،  تصاویرو تعابیر مشابهی را تکرار می کنند. در این یادداشت سعی می کنیم به بخشی از ویگی های عمومی غزل جوان امروز اشاره کرده و نقش آنها را در تقویت یا تضعیف شعریت شعرها مورد بررسی قرار دهیم.
نزدیک شدن به زبان زنده امروز و ورود کلمات آشنای مردم به شعر:
این ویگی از طرق گوناگون در شعرها متبلور شده است. کلمات مورد استفاده، لحن، نحو جملات،  قافیه، و ردیف ها و... .
-
تو کز لطافت صدها بهار لبریزی
چرا به ما که رسیدی همیشه پائیزی
ببین سراغ مرا هیچ کس نمی گیرد
مگر که نیمه شبی، غصه ای، غمی، چیزی
مهرداد نصرتی
-
قبول کن که کمی سخت است سر قرار خودم باشم
تو فصل سرد خودت باشی و من بهار خودم باشم
بگو هنوز همان ساعت، کنار پنجره می مانی
بگو که بعد تو لازم نیست در انتظار خودم باشم
آرش فرزام صفت

لطفا ادامه مطلب را بخوانید

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

عاقبت خاک گل کوزه، گران خواهد شد،

عالِم پیر چنین گفت و چنان خواهد شد.

بوی تغییر ز اوضاع جهان می آید،

نانمان آجر و آجر همه نان خواهد شد.

باز هم وعده ی بهبودی فردا دادند،

چشم این قوم به فردا نگران خواهد شد.

پیش بینی من این است که تا فردا ظهر،

اختلاس دگری باز عیان خواهد شد.

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش،

گفت:این وضع تو یک روز رمان خواهد شد.

باز هم لغو مجوز و امید از دولت،

باز هم نوبت تحریم زنان خواهد شد.

گر چه کاری نکند دولت تدبیر و امید،

لااقل مشکل ما شیک! بیان خواهد شد.

آفتابه نه، که دزدی سر بیت المال است،

سهم افراد لگن جای لوگان خواهد شد. 

این طبیعی است که با گسترش بیکاری،

سر هر کوچه بساطِ قَلَیان خواهد شد.

با فشاری که تورم به وجود آورده است،

قدرت جیب پدر قطره چکان خواهد شد.

گفته بودند که یک وعده خورید و نوشید،

سال ها لیک پس از این رمضان خواهد شد.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم:

کی دگر این وطن پیر جوان خواهد شد؟!


" همایون حسینیان"

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰



با موی پریشان شده آنقدر که نازی

در حفظ مسلمانی من مساله سازی !


با دیدن تو قبله نمایم به خطا رفت

دیگر نگرانم که بت از کعبه بسازی


قدیسه من لمس تنت پنجره فولاد

بیمارم و ناچار به این 

  • روح اله نظرنژاد
  • ۰
  • ۰

وای اگر لعل لبانت

وای اگر لعل لبانت به من آسان برسد

به من دربه درو بی سروسامان برسد



شهرراخسته و حیران خودت خواهی کرد

خبربرق نگاهت به خراسان برسد



همگی درخم گیسوی تو راه افتادند

کوه کَندند که آبی به بیابان برسد



دل هرکوچه و پس کوچه بلرزد وقتی

توی این معرکه پایت به خیابان برسد



تخت جمشیدبناشد که توبگذاری

ردِّپایت سردروازهٔ شاهان برسد



هرگل روسری ات شهربه آشوب کشد

اگرآوازه عطرش به رضاخان برسد




«مهدی مهرانی فرد»

  • روح اله نظرنژاد