ای دلبر شیرین دهن ای دخترک لوس
ای چشم تو در لشگر مژگان شده محبوس
در پیچ و خم زلف شما گم شدم ای وای
این پیچش زلف است و یا جاده ی چالوس
تب کرده ام انگار دوباره بدنم را
آتش زده گرمای تنت حضرت ققنوس
سردرد شدم بس که از اندام تو گفتم
تجویز شد از روی لبت استامینوبوس!
من داغتر از داغ، همانطور که خورشید...
تو سردتر از یخ شده ای مثل اورانوس
کمتر سر من داد بزن اسقف اعظم
بس کن که دگر کر شدم از نغمه ی ناقوس
شرط پدرت بود مهندس شوم آخر....
ما شاعرکان را چه به سینوس و کسینوس
شبهای من و خواب؟... عجب امر محالی
یک روز به دور از تو برایم شده کابوس
گفتی که به فکر سفری از دلم و من..
از شعر نوشتن شده ام بعد تو مأیوس
گفتم برو اما جگرم سوخت پس از تو
بعد از تو شده کار دلم ناله و افسوس..
ابوالفضل عصمت پرست