قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

قارن

شعر و ادبیات فارسی و تبری(مازندران)

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ازدواج اجباری


شبی بهانه ی من شو برای بیداری

نگو! دوباره برایم بهانه ای داری

 

تمام فکر منی و نیامدی حتی

به شب نشینی این خوابهای افکاری

 

خیال با تو نبودن هنوز هم سخت است

هنوز با همه ی روز های تکراری

 

مرا ببخش اگر بی اجازه وارد شد

کسی به خانه ی دل از شکاف دیواری!

 

چه راه سرد و غریبیست راه من بی تو

شبیه مرگ  و یا ازدواج اجباری!

 

نمیشود بروم خسته ام... نمیفهمی؟؟!

چه لذتیست که اینقدر مردم آزاری؟


و حرف آخر من این که تا ابد ممنون.

 برای آن همه اشکی که بی تو شد جاری...

    زهرا هاشمی

 

  • ۹۴/۰۲/۱۸
  • روح اله نظرنژاد

شبی بهانه ی من شو

نظرات (۳)

سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری
با استفاده از این سایت بازدید وبلاگت رو بالا ببر که بهتر بشه
تبادل بنر و لینک هم میتونی انجام بدی
http://24ip.ir/?refer=sasan54
حتما امتحانش کن بازدهی خوبی داره واست
  • محبوبه ادراکی
  • سروده ای به برم خوانده ای، ز ناچاری
    "بیا بهانه من شو برای بیداری"
    نگفته ای ز کدامین مسیر باید رفت 
    به سوی تو که بود چاره خود آزاری
    به عقل و هوش، دلم را گرفته ام یک عمر
    دگر به طاقت من نیست عقل و هش داری
    ز دوست داشتنت،یک نفس نیاسودم
    میان شعر بگفتی که:"مردم آزاری"
    تمام هستی من ای رفیق، هدیه به تو
    نیامدی به سراغم،مگو که بیزاری
    اگر ز رخنه دیوار در دلم رفتی
    خوش آمدی که در این کلبه،تو کله داری
    و گفته ای سخن آخری بدین مضمون
    که اشکهای تو بی من چگونه شد جاری
    فدای ناز قدمهای پاک تو ای دوست
    به دیده می نهم ار آیی از در یاری
    محبوبه 94/7/سروده ای به برم خوانده ای، ز ناچاری
    "بیا بهانه من شو برای بیداری"
    نگفته ای ز کدامین مسیر باید رفت 
    به سوی تو که بود چاره خود آزاری
    به عقل و هوش، دلم را گرفته ام یک عمر
    دگر به طاقت من نیست عقل و هش داری
    ز دوست داشتنت،یک نفس نیاسودم
    میان شعر بگفتی که:"مردم آزاری"
    تمام هستی من ای رفیق، هدیه به تو
    نیامدی به سراغم،مگو که بیزاری
    اگر ز رخنه دیوار در دلم رفتی
    خوش آمدی که در این کلبه،تو کله داری
    و گفته ای سخن آخری بدین مضمون
    که اشکهای تو بی من چگونه شد جاری
    فدای ناز قدمهای پاک تو ای دوست
    به دیده می نهم ار آیی از در یاری
    محبوبه ادراکسروده ای به برم خوانده ای، ز ناچاری
    "بیا بهانه من شو برای بیداری"
    نگفته ای ز کدامین مسیر باید رفت 
    به سوی تو که بود چاره خود آزاری
    به عقل و هوش، دلم را گرفته ام یک عمر
    دگر به طاقت من نیست عقل و هش داری
    ز دوست داشتنت،یک نفس نیاسودم
    میان شعر بگفتی که:"مردم آزاری"
    تمام هستی من ای رفیق، هدیه به تو
    نیامدی به سراغم،مگو که بیزاری
    اگر ز رخنه دیوار در دلم رفتی
    خوش آمدی که در این کلبه،تو کله داری
    و گفته ای سخن آخری بدین مضمون
    که اشکهای تو بی من چگونه شد جاری
    فدای ناز قدمهای پاک تو ای دوست
    به دیده می نهم ار آیی از در یاری
    محبوبه ادراکی 94/7/2
    جواب سرکار خانم محبوبه ادراکی هم خیلی زیبا بود .البته ایشان شاعره ای بزرگ هستند و من افتخار شاگردی ایشان را در دانشکده مدیریت و حسابداری سال 81 داشتم.شعر هر دو خانم محترم ،ستودنی است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی